این افول، ثمره طبیعی مناسبات حاکم بر سینمای تجاری چند دهه گذشته بهحساب میآید و همواره برای نزدیکشدن به سلیقه مخاطب عام یا آنچه به غلط سینمای ایران آثاری تماشاگرپسند بهحساب میآورد، به مرزهای پیشپاافتادگی و ابتذال نزدیک شده است؛ در غیر این صورت بودهاند فیلمهایی که در عین استقبال عمومی آثاری قابل دفاع و آبرومندانه بهحساب میآمدهاند.
سینمای کمدی در اینسالها و محصولات پرشمار آن نیز مصداق بارزی است از چنین اوضاع و احوالی، آنچنان که بهرهمندی از یکسری حداقلها نیز میتواند غنیمت شمرده شده و مخاطب جدی را راضی نگهدارد. اما متأسفانه همین حداقلها را نیز اکثریت قریببهاتفاق کمدیهای فعلی برآورده نمیسازند. پسرتهرونی نیز ازجمله چنین آثاری است و جالب اینکه سازنده فیلم پیش از این با فیلم «نقاب» نشان داده بود که از عهده ساخت آثاری پرمخاطب اما درعین حال قابلدفاع و آبرومندانه برمیآید.
اوضاع و احوال حاکم بر سینمای بدنه و کم و کیف اکثریت قریببهاتفاق تولیدات آن، نشان از این واقعیت دارد که متأسفانه بسیاری از فیلمها با متر و معیارهای حداقلی نیز نمیتوانند، امتیاز چندانی بهدست آورند. نمونهاش فیلم پسر تهرونی که همان رویت پلاکاردهای فیلم یا عکسهایی که در ویترین سینماهای نمایشدهنده فیلم درمعرض دید قرار داده شدهاند، حکایت از آن دارند که قرار است با چگونه فیلمی روبهرو شویم.
کاظم راستگفتار، پس از فیلم پرمخاطب اما نازل عروس خوشقدم، با نقاب نشان داد که اگر فیلمنامه خوبی در اختیار داشته باشد، از عهده ارائه فیلمی خوشساخت برمیآید که هم کارگردانی خوبی داشته باشد، قصه خود را بهقاعده و بدون لکنت روایت کند و هماینکه بازیگرانش بازیهای خوبی را بهنمایش بگذارند.
اما درست در زمانی که راستگفتار با نقاب انتظارات حداقلی ما را برآورده ساخته و حتی چند گام فراتر از آن هم میرود، در کار تازهاش این امیدواری را برباد میدهد و رجعتی دوباره به همان ویژگیها و شاخصهایی دارد که متأسفانه در سینمای ایران بهعنوان مطمئنترین راه برای جذب مخاطب محسوب میشود و البته چون روشهای ازپیش آزمودهشدهای بهحساب میآید متضمن گیشه نیز هست، همانطور که اگرچه تنها راه جذب مخاطب محسوب نمیشود، اما اطمینانبخشترین آن هست و در همین شرایط نهچندان مساعد اقتصادی سینمای ایران به هر حال با استقبال خوبی هم روبهرو میشود.
تجربهای دیگر در سینمای ایران نشان از این مسئله دارد که بهکار بردن لفظ فیلمفارسی برای یک فیلم، به مذاق سازندگان آن خوش نمیآید و حتی واکنشهایی را نیز از سر نارضایتی درمیان آنان برمیانگیزد، اما با این وصف بسیاری از تولیدات سینمای بدنه یا تجاری ایران از کیفیتی برخوردارند که بهترین مصداق برای روشنشدن وضعیت آنها، بهکار بردن این واژه کلیشهشده اما همچنان کارآمد و گویا محسوب میشود!
2 ویژگی و صفت بارز فیلمفارسیها یعنی واقعیتگریزی در مضمون و سهلانگاری در ساخت بهروشنی در پسرتهرونی قابل مشاهده و ردیابی است. قصه فیلم همان ماجرای هزاربار گفته شده پدری است که خواهان ازدواج پسر خود است تا شاهد ادامه نسل خود باشد. پسر ابتدا گریزان از ازدواج است و در ادامه طالب آن میشود. اما همانقدر که فرار او از ازدواج بدون منطق درست و غیرپذیرفتنی است، تمایل او نیز به ازدواج از منطقی علی و معلولی در داستان فیلم بهره نمیبرد.
در واقع منطق حاکم بر پسر تهرونی همان بیمنطقی دنیای کوچک فیلمفارسی است، دنیای کوچکی که آدمها مدام با هم روبهرو میشوند و مبنای پیشبرد قصه اتفاقهایی باورنکردنی است که باید واقع شوند تنها به دلیل اینکه تقابلی سطحی را به وجود بیاورند که فیلم را به جلو ببرند. در اینجا نیز چون عمدا دست فیلمنامهنویس و یا فیلمساز خالی است، مجبور است جای خالی دستمایهای را که ظرفیت پرورش و شاخوبرگ دادن درست به قصه را داشته باشد را با اتفاقاتی از این دست پرکند.
بنابراین تا جایی از فیلم، پدر دنبال راضیکردن پسر برای ازدواج است و از جایی دیگر به بعد دنبال پیداکردن دختر مناسب حال اوست و زمانی هم که چنین شخصی پیدا میشود، بیدلیل کمی به سروکله هم میزنند تا زمان فیلم را تا یک ساعتونیم کش دهند. در این میان پدر هم به سبک فیلمفارسیها عاشق مادر دختر میشود و دست آخر هم هر دوزوج در یک مراسم به خانه بخت میروند و پایانبندی فیلم نیز با همان صحنههای آشنای عروسی که در فیلمفارسیها نمونههای فراوان دارد، شکل میگیرد.
جالب اینکه نحوه آشنایی زوج جوان فیلم هم به همین سنت مألوف با تصادف ماشین دختر با پسرجوان و سربههوای فیلم است. عاشقشدن سر ضرب و لحظهای پسر تهرونی که البته در طول فیلم مدام با رویت هر دختری عاشقش میشود، نیز در نوع خود جالبتوجه است. به این ترتیب پر بیراه نیست اگر فرض اول فیلمفارسی(واقعیتگریزی در مضمون) را برای پسر تهرونی به کار میبریم، چرا که نهتنها داستان فیلم نسبتی با واقعیت ندارد و شخصیتهای فیلم نیز نه ما به ازای بیرونی در دنیای واقعی دارند و نه حتی در دنیای خود فیلم شخصیتهایی پذیرفتنی هستند، بلکه آنها مابه ازای خود را در نمونههای آشنای دنیای فیلمفارسی پیدا میکنند. همان پدر پولدار، پسر سر به هوا، نوکر شوخ و... شخصیتهایی تیپیک که به جرأت میتوان گفت که هیچ یک شخصیتپردازی نشده و حتی سازندگان فیلم در این دنیای بیدر و پیکر که گویی فارغ از زمان و مکان است، احتیاجی نیز به این مسئله احساس نکردهاند.
اما سهلانگاری در ساخت، به عنوان دیگر شاخصه فراگیر و آشکار فیلمفارسی، در پسر تهرونی در همان نگاه اول بدون آنکه زحمت زیادی به خود بدهیم قابل مشاهده است. پرداخت سینمایی فیلم تقریبا چیزی است همانند اکثریت قریب به اتفاق فیلمهایی که این روزها در بدنه سینما شاهد هستیم که روزگاری تنها ویژگی آنها 35میلیمتری فیلمبرداریشدن آنها بود که این روزها خیلیها ترجیح میدهند برای کاهش هزینهها و البته کاهش دردسرهای شغل فیلمسازی از روشهای فیلمبرداری دیجیتال استفاده کنند اما با این حال چنین آثاری چه به روش دیجیتال کار شده باشند و چه همانند پسر تهرونی 35میلیمتری فیلمبرداری شوند، کیفیت بسیار نزدیکی به استانداردهای داخلی فیلمهای تلویزیونی دارند و طرحریزی لحظههای کمدی آنها بسیار متکی به روشهای بداههکارانه و در مجموع به روش طنزهای روتین تلویزیونی است.
هدایت بازیگران تقریبا معنای خاصی ندارد و دست آنها باز است که همه رقم هنرنمایی که البته ربطی به هنر بازیگری ندارد، به خرج دهند و به هر قیمتی که شده تماشاگر را بخندانند. طراحی صحنه یعنی استفاده از یکسری خانههای اعیانی که برای مخاطب خوش منظره باشند، دکوپاژکردن و انتخاب زاویههای دوربین چیزی است در حد قراردادن دوربین روبهجایی که بازیگران در جلوی آن مشغول به فعالیت هستند و به اصطلاح نقشآفرینی میکنند، هنر فیلمبرداری تنها در این است که بلد باشد دوربین را روشن کند و تصاویری را ثبت کند که فلو نباشد وتدوین هم یعنی اینکه راش را پشتسر هم حب بزنند و مطابق با حرکت تعریفشده در فیلمنامه پشت سر هم ردیف کنند و چیزی هم به عنوان ریتم یا ضرباهنگ دراین میان معنایی ندارد.
تمام تلاش این مجموعه نیز خلاصه میشود در اینکه جوری تماشاگر را در سالن سینما بخندانند، چرا که فرض بر این است که تماشاگر به سینما میرود تا بخندد هر چقدر بیشتر، بهتر و فیلم موفقتر خواهد بود. چیزی به عنوان روایت و قصهگویی نیز مورد توجه قرار نمیگیرد، چرا که با این فرض تماشاگر نمیآید قصهای را که به قاعده و درست تعریف میشود را دنبال کند.
جزئیات نیز همان بخشهای زائد به حساب میآید که ابدا نیازی به آنها نیست و میتوان یک ایده کلیشهای چند خطی را برای فیلم درنظر گرفت و در دل آن شخصیتها برای خنداندن مخاطب به حرکت درآورد و در انتها نیز سر و ته ماجرا را هم آورد و با اتکا به همان صدای خندههایی که در سالن شنیده میشود و بالا رفتن رقم فروش گیشه مطمئن بود که تماشاگر راضی از سینما بیرون فرستاده شده و اصل هم همین است و این سینما، سینمایی است که همواره شعار میدهد که ماهیت وجودیاش برای مردم است که مخاطبان اصلی سینما هستند و نه چند نفر منتقد از خود راضی که از سر شکمسیری حرف میزنند!